کد مطلب:125350 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:373

امام حسن در مجلس معاویه
2- روایت شده است كه عمرو بن عاص به معاویه گفت: حسن بن علی مردی



[ صفحه 188]



است با حیا و هنگامی كه بر فراز منبر برود و مردم با تندی به او نگاه كنند، خجل گردیده و كلامش را قطع می كند. پس اجازه بده او به منبر برود.

معاویه، خطاب به امام حسن - علیه السلام - گفت: ای ابامحمد! برو منبر و ما را موعظه كن.

حضرت، منبر رفت و حمد و ثنای خدای را بجا آورد و بر جدش درود فرستاد و سپس فرمود: ای مردم! هر كس مرا شناخته كه شناخته و هر كس مرا نمی شناسد پس بداند كه من حسن فرزند علی، فرزند بانوی زنان عالم فاطمه دختر رسول خدا، فرزند رسول خدا، فرزند نبی خدا، فرزند سراج منیر، فرزند بشیر نذیر، فرزند رحمة للعالمین، فرزند كسی كه بر جن و انس، برانگیخته شده، فرزند بهترین مردمان بعد از رسول خدا، فرزند كسی كه بر جن و انس، برانگیخته شده، فرزند بهترین مردمان بعد از رسول خدا، فرزند صاحب فضائل، فرزند صاحب معجزات و دلایل، فرزند امیرمؤمنان هستم. و من كسی هستم كه از حقم باز داشته شده ام. من و برادرم، دو آقای جوانان اهل بهشت هستیم. و من زاده ی ركن و مقامم. و من زاده ی مكه و منی، مشعر و عرفاتم.

معاویه، خشمگین شد و گفت: این مطالب را رها كن و در توصیف خرما سخن بگو!

حضرت فرمود: باد آن را بارور می كند و گرما می رساندش و سرمای شب، آن را مرغوب می كند. سپس به كلام سابقش برگشته و فرمود: من زاده ی شفیع و مطاعم، من فرزند كسی هستم كه ملائكه در كنار او جنگ كرده اند. من پسر كسی هستم كه قریش در مقابل او سر فرود آوردند. و من پسر امام مردم و زاده ی رسول خدا - صلی الله علیه و آله - هستم.

در این هنگام، معاویه از آشوب مردم ترسید و گفت: ای ابامحمد! بس است! از منبر پایین بیا، آنچه بیان كردی برای ما كافی است.

آنگاه حضرت از منبر پایین آمد. معاویه گفت: گمان كردم می خواهی خلیفه شوی، تو را چه به خلافت!!!

امام فرمود: خلیفه، كسی است كه عمل به كتاب خدا و سنت پیامبرش نماید،



[ صفحه 189]



نه كسی كه ظلم كند و تعطیل سنت پیامبر نماید و دنیا را پدر و مادر خویش گیرد.

در این دنیا، مدت كمی لذت می برد و زود باشد كه تمام شود و عذابی پشت سر آن بیاید.

در آن مجلس جوانی از بنی امیه حضور داشت كه به امام حسن - علیه السلام - و پدر بزرگوارش ناسزا گفت. حضرت فرمود: خدایا! نعمتت را از او بگیر و او را به صورت زنی در بیاور كه از او عبرت بگیرند. در این لحظه آن جوان متوجه شد كه مانند زنان است. امام فرمود: گم شو ای زن! تو را چه به مجلس مردان!

بعد از آن، امام لحظه ای سكوت فرمود سپس لباسش را تكان داد و قصد عزیمت كرد.

عمروعاص گفت: بنشینید از شما پرسشهایی دارم.

حضرت فرمود: بپرس.

عمروعاص پرسید: كرم، شجاعت و مروت چیست؟

امام پاسخ داد: «كرم» كار نیك انجام دادن، و بخشش قبل از سؤال است. و «شجاعت» دفاع كردن از محارم و صبر بر مصیبتها و سختیهاست. و «مروت» دینداری و دوری از ناپاكیها و ادای حقوق مردم و افشای سلام است.

امام از مجلس بیرون رفت و معاویه، عمروعاص را ملامت كرد و گفت: كار را خراب كردی. عمروعاص گفت: نترس، اهل شام تو را بخاطر دین و ایمان نمی خواهند بلكه تو را بخاطر دنیا دوست می دارند. و زر و زور، در دست توست و سخنان حسن بن علی اثری ندارد.

سپس جریان آن جوان اموی بین مردم شایع شد. همسرش نزد امام حسن آمد و تضرع و زاری كرد. حضرت، به حال او دلسوزی كرد سپس دعا كرد و خداوند آن جوان را به حالت سابق برگرداند. [1] .



[ صفحه 190]




[1] بحار: 88:44، حديث 2.